سهم من دیدن چشمان غم انگیز تو است قصه بگذشت ولی شوق دلت با من نیست | چه کنم این غم دنیاست که آویز تو است |
سلام . مرسی که انجمن و توی دنیای مجازی راه انداختید تا من هم بتونم شعرهای زیبای بچه هارو بشنوم . یه ترانه ی پاییزی گفتم ! همونطور که میدونید کارم ترانه نیست پس طبیعتا کار قویی نیست.فقط احساس پاییزیمو گفتم ! شما ضعف بعضی ابیاتو به زیبایی پاییز گلپایگان ببخشید !
دلم برگ درخت سیبه !چشمات باد پاییزی
منو میچینی و میرقصی و لبخند میریزی
بمون ! رقص غزل از من ، تماشا کردنش با تو!
نرو عشقم! فقط میخوام واسه پیمونه چشماتو !
میخوام مال خودم باشی ، تموم آرزوم اینه
چشام تصویر عشق و توی چشمای تو میبینه!
شبیه یک معمّای ریاضی اومدی پیشم!
درسته اولش سختی ولی من عاشقت میشم !
تمومه قصّه ی مردی که از پای خودش افتاد
تموم چاله ها چاهن ! فقط دست تورو می خواد!
میترسونن همه ما رو...! که عشقه ! بچّه بازی نیست
همه آدم بدا میگن : خدا از عشق راضی نیست!!!
میخوام باور کنم پاییز فصل عشق بازی شد
میخوام باور کنی دیگه! خدا خندید و راضی شد!
بی تو در خلوت ایام دلم می گیرد
مثل خورشید لب بام دلم می گیرد
گه و بیگاه سری زن به دل عاشق من
که در این غمکده آرام دلم می گیرد...
رفت و خندید به این حال پریشانی من
خنده شد قصه ی این سربه گریبانی من
رفت و در دشت دل غمزده جز زخم نکاشت
ابر در ابر شد این دیده ی بارانی من
در سونامی نگاهش به دلم جان می داد
و چه بی تاب شد این غربت طوفانی من
لحظه ها در گذر و او ز دلم بی خبر است
هر شب آید غم و اندوه به مهمانی من
باید اسکار بگیری تو در این بازی عشق
خنده بیجاست بخندی تو به نادانی من
من با نگاهت عشق را آغاز کردم
درهای صبح زندگی را باز کردم
مهرت به قلب نازک من کام می داد
عشقت به طفل سینه ام پیغام می داد
ما همچنان شمع و گل و پروانه بودیم
همچون پرستوهای عاشق پر گشودیم
اما کسی احساس زیبای تورا برد
ناگه نهال عاشقی در باغ پژمرد
آسان تو ناگه از کنارم پر کشیدی
عاشق ترین بودی ولی از من رمیدی
بی یاد تو در مثنوی تنها شدم باز
یک قطره ای ناچیز در دریا شدم باز
رفتی و در قلبم دوباره زندگی مرد
گلهای سبز عاشقی در باغ پژمرد
تنهای تنها ماندم و شد باور من
با رفتنت آتش زدی بال و پر من
گاهی گمان نمیکنی و می شود
گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه بنام تو می شود
گاهی گدای گدای گدایی و بخت با تو نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
دکتر علی شریعتی