شبی بیتاب و سنگین از کنارم می رود بی تو
صدای دلخوشی ها از سه تارم می رود بی تو
و حالا اشتیاقی در هوای شعرهایم نیست
نرو دنیای من دار و ندارم می رود بی تو
تب بی تابی من هم شروع بدتری دارد
چه حالی دارم از اینکه بهارم می رود بی تو
به پایان غم انگیزم چه حالا ساده می آیم
و تنها مانده اشکی که به کارم میرود بی تو
هوای حس دلتنگی کنارم سایه میکارد
هوای بی کسی هایم قرارم میرود بی تو
و دارد بویی از غربت به پای واژه می آید
ببین حس غزلها از کنارم میرود بی تو
قسم بر بغض سنگینی که بر لای گلو دارم
غمی آهسته آهسته به بارم میرود بی تو
بنام خدا جستاری بر زندگی شاعران پارسی گو
درنوبت قبل ازشاعری معاصر«استاد امیری فیروز کوهی»مختصری گفتیم واینکاز شاعره ای در حد بضاعت علمی سخن به میان می آیدامیدکه دوستان اهل ادب ضمن بهره گیری و استقبال(1)*باارایه نظرات سازنده بنده رادراین امر فرهنگی یاری فرمایند%
ازخداجوییم توفیق ادب بی ادب محروم مانداز لطف رب (سعدی)
«مهستی گنجوی»***
...مهستی گنجوی شاعره نسبتاًپرآوازه عصر قاجاردر خانواده ای اهل علم در گنجه(زادگاه نظامی گنجوی)بدنیاآمد. این شاعره پیرومکتب وقوع (2*)است،برخی اشعاروی در قالب رباعی وموسوم به شهرآشوب(3) است.در اشعاراین شاعره به واژه هایی مثل دلبر/یار/نگارو...که ازویژگیهای شعری اوست وعلیرغم نظربغضیها دلیل سبک سری اونیست.پشت بغضی خسته پنهان میشوم از این به بعد
رو به چشمان تو ویران میشوم از این به بعد
رفتنت حجم عظیمی از جنون را میدهد
خسته ای سر در گریبان میشوم از این به بعد
شعرعادت کرده با این وا ژهای غم زده
با غم شعرم پریشان میشوم از این به بعد
رده پای چشمهایت یادگاری مانده است
هم چو فصل سرد آبان میشوم از این به بعد
آبی این آسمان دلتنگیم را میکشید
بی قرار شور باران میشوم از این به بعد
روح تب دار مرا با دستهایت برده ای
زیر خاک قبر پنهان میشوم از این به بعد