فصل عزای خاندان آل الله تسلیت باد!
تقدیم به پیشگاه اشرف شهیدان!
امروز آیه های نور
تصویر اهتزاز زنی را
مانند آبشار سپیدی
در بر گرفته اند
امروز عطر هجرت مردی
همراه برگ های سپیدار تشنه ای
با باد می وزد
ما در کدام چاله ی بی جرأت لجن
تصویر خویش را به تماشا نشسته ایم؟
ای قلب سرد و ساکت و آرام و پیر من!
آتش بگیر!
پاره شو!
خود را برون بریز!
ای مضغه ی سیاه سرازیر سوی مرگ!
یک بار هم شهید شو!
برخیز!
خون بریز!
علیرضا طاهری نیا مسئول انجمن فانوس
ضمن آرزوی قبولی عزاداری دوستان غزلی در
استقبال شعرِدوست محترم جناب طاهری نیا
**************
«امتداد حماسه کربلا»
شدحسین با جمع در دشت بلا
نام این دشت بلا بُد نینوا
اکبروقاسم حبیب وآن زهــیر
بوده عباس آن یـــَلِ کرببُلا
***********
این طرف یارانِ مولایم حسین
آن طرف شمر،کوفیان بیوفا
اصغر بی شیرطفلان وعطش
حرمله سیراب کردکام ورا
من بدانم آب پست این وجود!!!!
گررهااوراکنی کرده فنا!
گشته نورانی بسان شهدا
یا شود سرکش وجاهل،بینوا
*******************
بوده اسراییل غاصب این زمان
کو«نتان یاهو»یزید عصرِمــا
گشته قاتل کودکان وآن زنان
کرده ویران غزه وآن خانه ها
*********
گشته حامی شاه ومفتیِ حجاز
داعش وتکفیری پست ودغــــا
********************
معرفت ده ای خداسرگشته ام
تورسان آن منتقم خون خــدا
**********************
ای خدا بُدرهبرم سیــد علی
از ولایت تومکن ماراجـــدا
________________________________ فیروزی/گوگدگلپایگان/محرم1436/آبان1393
بنام خدا یکشنبه 20 مهر بزرگداشت حضرت حافظ گرامیباد
جستاری مختصربر زندگی حضرت حافظ / (ویژه بزرگداشت)
حافظ غزلسرای نامی واستادعشق وعرفان قرون 7و8 بودزادگاه اوشیراز ودر دوران حکمرانی امیر مبارزالدین وفرزندش شاه شجاع عمر سپری کرد.چند صباحی هم ابواسحاق ودیگر خاندان آل مظفررادرک کرد.
استادغزل 2سفر بیشتر نکرد ومیانه خوبی بر خلاف استاد سخن(سعدی)باسفر نداشت،سفر اول به قصد هندکه تا کرانه های ساحل بوشهررفت وازعزیمت به هند منصرف شد سفر دوم به یزد که 6ماه در این شهر ماند.او آزاده ای بودکه بخاطر پول ومقام هرگز مجیز [چاپلوسی]دربار و رئس رانکرد. معشوقه زمینی حضرت«شاخ نبات» بودکه خیلی به اوعلاقمند بود تصحیح دیوان او زیاد است اما معتبرترین آنها تصحیح غنی قزوینی وسیدمحمدرفیعی است.
(اکنون شرح غزلیات شبهای یکشنبه ساعت ا استادآهی رادیوپیام)
در یکی از روزهای بهار سال 1352 در شهر گلپایگان چشم به جهان گشود و در خانواده ای مذهبی پرورش پیدا کرد.پس از گذراندن تحصیلات در سال 1370 در رشته ی ادبیات دیپلم گرفت و در همان سال در کنکور سراسری در رشته ی دبیری زبان و ادبیات فارسی پذیرفته شد و در اصفهان به تحصیل پرداخت.در کنار این رشته به فراگیری هنر خوشنویسی و نقاشی نیز پرداخت و از استادان بزرگ بهره مند شد و سپس با شوق فراوان به معلمی پرداخت.شعر را در سال 1368 به طور جدی آغاز کرد و در انجمن های ادبی حافظ از راهنمایی های استاد عباس اسلامی(شرار) بسیار بهره برد.
هم اکنون نیز به عنوان دبیر ادبیات فارسی و هنر به خدمت رسانی مشغول است و یکی از اعضای فعال انجمن ادبی فانوس گلپایگان می باشد.
نشست مشترک انجمن های ادبی روح الله (ره) شهرستان خمین و فانوس شهرستان گلپایگان روز دوشنبه 1393/6/3 در شهرستان خمین برگزار گردید.این نشست که به درخواست فانوسیان شکل گرفت ابتدا را به تقدیم پیام دوستی توسط استاد قاسم اشراقی مزین ساخت، در میانه با قرائت اشعاری در قوالب و مضامین مختلف از شعرای هر دو شهر بال و پر گرفت و انتها را با دعوت از آفتابیان انجمن روح الله(ره) توسط حقیر امید دیگری بخشید.باشد که دوستان ما محفل فانوسی ما را روشناتر کنند.
از برادر عزیزم جناب درویشی مسئول انجمن ادبی روح الله (ره) بی نهایت سپاسگذارم.
غلیرضا طاهری نیا
کنون سیـد علـی اوفانیِ عشــق
رضا فیروزی گوگد
خورشیدکم : از مغرب ِ ناباوری برگرد
با شال ِ باران ، زیر ابر ِ روسری برگرد
اندیشه مرداب در من ریشه می بافد
با ذهن ِ جاری ، ای گل نیلوفری برگرد
تالاب ها آکنده از ، بال و پر کنده
کم کم به عمق فاجعه پی می بری برگرد
اعجاز میخواهد که لبخندی برویاند
اعجاز کن ... با دعوی ِ پیغمبری برگرد
راهی که رفتی بر خلاف رسم ِ آبا دی است
برگرد.. اما از مسیر ِ دیگری برگرد
در پرده گفتن درد ِ شعرم را نمی کاهد
با پادزهر ِ شعرهای بهتری برگرد
هی : ، با تو هستم ، کوله پشتیِ پر از باران
ای همزبان ِ کوچه های مادری برگرد
هر جا دری را دیده ام کوبیده ام در شهر
هرگز به رویت وا نمیگردد دری برگرد
v
شبی بیتاب و سنگین از کنارم می رود بی تو
صدای دلخوشی ها از سه تارم می رود بی تو
و حالا اشتیاقی در هوای شعرهایم نیست
نرو دنیای من دار و ندارم می رود بی تو
تب بی تابی من هم شروع بدتری دارد
چه حالی دارم از اینکه بهارم می رود بی تو
به پایان غم انگیزم چه حالا ساده می آیم
و تنها مانده اشکی که به کارم میرود بی تو
هوای حس دلتنگی کنارم سایه میکارد
هوای بی کسی هایم قرارم میرود بی تو
و دارد بویی از غربت به پای واژه می آید
ببین حس غزلها از کنارم میرود بی تو
قسم بر بغض سنگینی که بر لای گلو دارم
غمی آهسته آهسته به بارم میرود بی تو
بنام خدا جستاری بر زندگی شاعران پارسی گو
درنوبت قبل ازشاعری معاصر«استاد امیری فیروز کوهی»مختصری گفتیم واینکاز شاعره ای در حد بضاعت علمی سخن به میان می آیدامیدکه دوستان اهل ادب ضمن بهره گیری و استقبال(1)*باارایه نظرات سازنده بنده رادراین امر فرهنگی یاری فرمایند%
ازخداجوییم توفیق ادب بی ادب محروم مانداز لطف رب (سعدی)
«مهستی گنجوی»***
...مهستی گنجوی شاعره نسبتاًپرآوازه عصر قاجاردر خانواده ای اهل علم در گنجه(زادگاه نظامی گنجوی)بدنیاآمد. این شاعره پیرومکتب وقوع (2*)است،برخی اشعاروی در قالب رباعی وموسوم به شهرآشوب(3) است.در اشعاراین شاعره به واژه هایی مثل دلبر/یار/نگارو...که ازویژگیهای شعری اوست وعلیرغم نظربغضیها دلیل سبک سری اونیست.پشت بغضی خسته پنهان میشوم از این به بعد
رو به چشمان تو ویران میشوم از این به بعد
رفتنت حجم عظیمی از جنون را میدهد
خسته ای سر در گریبان میشوم از این به بعد
شعرعادت کرده با این وا ژهای غم زده
با غم شعرم پریشان میشوم از این به بعد
رده پای چشمهایت یادگاری مانده است
هم چو فصل سرد آبان میشوم از این به بعد
آبی این آسمان دلتنگیم را میکشید
بی قرار شور باران میشوم از این به بعد
روح تب دار مرا با دستهایت برده ای
زیر خاک قبر پنهان میشوم از این به بعد
زندگینامه ادبی
با عنایت به درخواست مسئول انجمن چکیده ایی از زندگینامه ادبی/فعالیتهای ناچیز ادبی بتقاضا تحریرشده .
بنده (رضافیروزی) متولدخرداد1342(آغاز قیام خونین فیضیه قم)دریکی ازروستاهای محلات بنام گل جشمه [سایتی به همین نام]ازتوابع استان مرکزی بدنیا آمده ام/همزمان تدریس درمدارس خمـین کارشناسی خودرا در پیام نورگلپایگان گرفتم[علیرغم اینکه در دانشگاه ملی دوره شبانه پذیرفته شده بودم ولی بدلایـــــلی از جمله مسایل کاری،مالی،خانوادگی نرفتم ]تابستان سالهای 65،66توفیق نوکری رزمندگان راداشتم(جبهه های مجنون،فکه، غرب) درسال 1369یا70بدعوت دانشگاه تربیت معلم تبریزبه اولین کنگره شهریاررفتم(یادش بخیر) فعالیـــــــتهای ادبی:
ازاواخر دهـــــه80 بصورت جدی شعروپژوهش راباتشویق رادیو معارف/رادیوفرهنگ/فصلنامه معارف شروع کردم/مدعو شهرهایی چون اصفهان(شعر دفاع مقدس)88،89/شیرازیاس کبود(حضرت زهرا)1390/تهران(کنگره مهدویت)نیمه شعبان ( ،93_90،91،92قم(کنگره امام هادی(ع)در پی اهانت شاعرنمایی به امام هادی درسال1391/کرمان(جشنواره شعررضوی 91،92،93/اراک(خاطره نویسی دفاع مقدس)سال1392 واحراز مقام برترو...
همکاری با سایت آخاله(متاسفانه نمیدانم چرامدتی است شعرهایم جاپ نمیشه)/سایت رادیــو معارف ،سایت رادیو فرهنگ همکاری با نشریه صدای گلپایگان/همکارافتخاری رادیوهای فرهنگ،معارف،قران،ایران،ورزش وچندین شبکه محلی/ازسال90تا کنون درکنارکار های دیگربایاری خدامشغول نظم صحیفه سحادیه ام وکارنظم به نیمه رسیده. (از هموطنان میخوام جهت توفیقِ اتمام صحیفه دعایم کنند)
اکنون مفتخرم که باانجمنهای ادبی آدینه(اراک)،(پیام نورمحلات)،وهاج(خوانسار)،همسفربا پاییز(کاشان)، انــــجمن ادبی گزوبرخوار،علوی وفانوس گلپایگان همکاری میکنم.(سایت بندهWEBSBLOGFA.COM WWWFIROZI) تـــــــقاضا:
ازدستگاههای فرهنگی بویژه ارشاد استان اصفهان انتظار دارم از هنرمندان گلپایگان حمایت کنند(البته بگویم بنده هنرمند نیستم وهیج ادعایی هم ندارم وبه اهالی منطقه جسارتاً میگویم با توجه به سابقه فرهنگی گلپایگان حق منطقه را ادا نمیکنید(چرا؟)شهرهای مجاور راببینید/چرا با حضورتان درانجمنهای ادبی شهر اراهل ذوق استقبال نمیکنید؟به خدا حیف است(خود دانید) بتاریخ چهارده مرداد(سالگرد قیام مشروطیب)یکهزاروسیصدونودسه قلمی شد
«ولایـــت»
زقرآن گویمت من این حکایــت اطاعت از«اولی الامر»وین حکایت
***
کلینی تا خمینی پس حسینی همه باشند خورشیدِ ولایــت
***
هر آن کس باشدش عشق ولایـت به سرباشدورا شور وشجاعـــت
***
خوشا آنروز که لبیکی بگفتیم خمینی را،که میکردما هدایت
***
فضای جبهه پر میشدزتکبیر وپر میشدشجاعان بینهــایت
**************
اگرجا مانده ایم ازجمع یاران سبک بالانِ گردان شـــهادت
***
تو گو امروز؛ آن روزست یاران شویم امروزهمره با ولایـــت
***
مبادا همنوا بیگانه گردیــم شویم ما ازشهیدان در خجالت
***
سکوت ِ ما بُود آن همنوایی جفابُدبر شهیدان بُدخیانت
***
کنون سیدعلی دیگرخمینیست شجاع وانقلابی باصلابـــت
***
«رضا» گفتی حکایت ازولایت عمل کن حکم قرآن؛ در نهایت
************************************
یک شب از حس عجیبم با تو صحبت میکنم
از غزلهای غریبم با تو صحبت میکنم
باز از ترس نبودت داد میزد شعر من
از تب شعر نجیبم با تو صحبت میکنم
قافیه از بار غمهایم نمی کاهد هنوز
از شب ام نیجیبم با تو صحبت میکنم
رفتنت اشعار من را باز مجنون میکند
شعر میپاشد حبیبم با تو صحبت میکنم
از دل دین و نگاه بی قرارم گفته ام
شد غم دنیا نصیبم با تو صحبت میکنم
دست گرمت را به روی شانه هایم میزنی
دل به قربانت طبیبم با تو صحبت میکنم
از غزل از مثنوی از شعرهایم خسته ام
یک شب از حس عجیبم با تو صحبت میکنم
گوشه ای از دیدگاه استاد قاسم اشراقی، ادیب، شاعر و هنرمند فرهیخته پیرامون فعالیت های ادبی؛
پیش از هر سخن از بانیان انجمن ادبی فانوس اداره ی ارشاد اسلامی گلپایگان و بویژه ارجمندان خادم آن اداره از امروز و گرامیان دیروز و گذشته بخصوص سرپرست محترم فعلی و همکاران گرانقدرشان که زمینه ی فعالیّت و ادامه ی کار انجمن را با هیچ تعلّل و وقفه ای فراهم آورده و می آورند از سُویدای دل قدردانی و تشکّر می کنم؛ همچنین از مسئول عزیز انجمن آقای طاهری نیا جوان پاک سرشت و خوشرو و کمربسته به این امر مُهم، سپاس ویژه روا می دارم. خدایش هماره یار و معین باد و سرش گرم و دلش خوش باد...
و امّا از بدو شکل گیری انجمن، من بنده به عنوان معلّمی کوچک، عضویّت آن را پذیرفتم تا شاید منشأ خیر و صلاحی باشم، بخصوص که شیوه های نیمای مردستان در روزگار ما و در این شهر بخصوص هنوز غریب مانده و یا بطور درست مطرح نمی شود و متأسفانه در شعر سنتی انحرافاتی به چشم می خورَد، لذا اینجانب که در هر دو شیوه و سبک، عمری را صرف کرده و تجاربی اندوخته ام، تصمیم گرفتم با همکاری یاران، بلکه در این راستا مفید فایده باشم و این قصد و هدف همچنان ادامه دارد...
اما قابل ذکر است که مسئول عزیز انجمن آقای طاهری نیا با تلاشی سُتودنی و همراهی یاران در اداره ی ارشاد، زمینه ی تعامل با انجمن ادبی علوی گلپایگان و وهّاج شهر زیبا و عالم پرور خوانسار را فراهم آورد و نشست مشترک با آن گرامیان اتّفاقی میمون بود که ادامه اش را توصیه میکنم.
ولی شیوه ی نیما که امروز جزوی از ادبیّات منظوم ما را در بر گرفته موضوعی نیست که به سادگی از آن بُگذریم، بلکه نیاز به تأمل و شرح دارد که به خواست خدا مشغول انجام آنیم. همچُنین شعر سنتی با تعریف درستش، باز در دست اجرا و دستور کار انجمن است بعون الله تا بلکه به کجروی مبتلا نشود.
در پایان با درخواست سلامت و پیروزی برای خادمان فرهنگ و ادب ایران اسلامی از درگاه ربوبی- کلامِ هرچند قاصر خود را با شعری پایان می دهم و عرض می کنم من بنده در انجمن و خانه ام در خدمت جوانان طالب این هنرهستم.
هیچ قنّادی نشد استادکار تا که شاگردِ شکرریزی نشد
به جُرمِ آنکه گل سرخ قبله گاهم بود
به هر قدم تَلی از خار سدِّ راهم بود!
مراد من گُل و سجّاده ی عبادت گُل
همین نشانه ی بد نامی و گناهم بود
به چنگ باد خزان در خرابه پیچیدم
که جز خرابه در آخِر، نه سرپناهم بود!
شکُفتم و چو خیالی ز یادها رفتم
که گرگ پیرِ اجل منتظر به راهم بود!
به هیچکس نزدم تکیه غیر سایه ی خویش
همین رفیق به یک عمر تکیه گاهم بود
فسُرد شاخه ی شادابیم اگر «قاسم»
منال! سایه ی همّت به سرکُلاهم بود
سروده ی سال 1356 سقّز کردستان
زهرا ناطقی "ده ساله" از اعضای فعال انجمن فانوس است که از هفت سالگی به روخوانی و حفظ اشعار شعرای کلاسیک مانند سعدی و حافظ و ...پرداخته است. خود او نیز گاهی اشعار کودکانه ی زیبایی می سراید. شعر زیر نمونه ی از شعرهای قشنگ زهرا خانوم است؛
"آرزوی برفی"
می پوشم شال و کلاه
یک عالم لباس گرم
می نشینم سر راه
توی سرمای سیاه
تا بیاد ازون دورا
نه نه سرمای عزیز
بیاره برف سفید
برف شادی و نشاط
بروم توی حیاط
بسازم آدم برفی
هر چقدر دلم می خواد
بیا ای برف سفید!
بیا ای نور امید!